آقای سین

مختصری از احوالات آقای سین...

آقای سین

مختصری از احوالات آقای سین...

یک لحظه چشمم چهره ی آشنایی را دید، دقیق تر شدم! حدس هایی توی ذهنم می آمد. بله انگار همان پسر اهوازی کارشناسی ارشد زبان بود که چند سال پیش در شیراز چند باری را مهمان خوابگاه ما بود. خدای من اسمش را فراموش کرده بودم.

متوجه نگاه کنجکاو من شد و حالا او هم به من زل زده بود. تلفنم را از جیب در آوردم به امید اینکه در مخاطبین تلفنم اثری از اسم او پیدا کنم. این فکر به ذهنم رسید که اگر اسمش را پیدا کنم می توانم شماره اش را بگیرم و مطمئن شوم اشتباه نگرفته ام. یک چشمم به پسر و چشم دیگرم به صفحه ی گوشی بود. چند بار مخاطبین را بالا و پایین کردم ولی مگر می شد میان این همه اسم و شماره، اسمی را پیدا کنم که خودم هم نمیدانستم چه اسمی است؟! زمان به سرعت میگذشت، چند تا اسم را که حدس میزدم جست و جو کردم و هر بار نتیجه ای نمیگرفتم. در سمت مخالف ایستگاه ایستاده بود و هیچ راهی هم برای صدا زدن او نبود و حتی اگر این سمت هم بود میخواستم چطور او را صدا بزنم؟ در همین فکرها بودم که قطار از راه رسید و بعد از چند دقیقه دیگر از پسر اهوازی خبری نبود و من هنوز هم مطمئن نیستم که شخص مورد نظر من بود یا نه...

۱۵ نظر ۱۵ مرداد ۹۷ ، ۱۹:۵۵
آقای سین

به نظر شما چه کسانی از عذاب اقتصادی مردم ایران بیشترین سود را می برند؟

۲۱ نظر ۱۲ مرداد ۹۷ ، ۲۳:۱۱
آقای سین

ضمن عرض تبریک به همه مردادی هایِ عزیزِ بلاگستان عارضم خدمتتون که مردادی ها ۱۵ سال از عمر من رو بهم بدهکارید!

امضاء: آقای سین



+ من و این همه ستاره روشن توی مرکز مدیریت!

۳۹ نظر ۰۱ مرداد ۹۷ ، ۲۳:۲۵
آقای سین

صدام خرمشهر را که اشغال کرد گفت اگر ایرانی ها بتوانند خرمشهر را پس بگیرند من کلید بصره را در اختیارشان میگذارم!

خرمشهر را پس گرفتیم اما از کلید بصره خبری نشد چون دروغ میگفت...

کلا ما از کلید سابقه خوبی نداریم!


+ غیبت آقای سین را به کرامت بلاگرانه تان ببخشایید، وی در یک مرحله حساس از زندگی قرار دارد.

۲۴ نظر ۰۵ خرداد ۹۷ ، ۲۱:۵۴
آقای سین

ختم قرآن و نماز شب و دعای سحر و افتتاح و جوشن کبیر خواندن بسیار بسیار کارهای با فضیلتی هستند اما انجام این ها برای یک بچه شیعه حداقل است! بچه شیعه ماه مبارک را بهانه ای برای ترک بد خلقی و حسادت و بدگویی و غیبت و دروغ قرار می دهد.

رمضان بر دوستان خدا مبارک!

آقای سین را هم در حال های خوب مناجاتتان با پروردگار دعا کنید.

۳۱ نظر ۲۷ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۲:۲۸
آقای سین
دچار فیش گشتیم و کامنتِ پست های او
که این وبلاگ زیبا از کسی پنهان نخواهد شد

 «مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم
کنار و بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد»

+ بیت دوم از حضرت حافظ است
+ رونوشت خدمت جناب دچار
۱۵ نظر ۲۳ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۷:۰۶
آقای سین

نمیدانم چطور رسیده بودم آنجا و یا چیکار داشتم، خلاصه بعد از چند دقیقه به سمت در رفتم و با استرس زیاد وارد دفتر کارش شدم. خیلی مودبانه و با احترام سلام و احوال پرسی و به سمت صندلی راهنمایی کردند تا بنشینم، قبل از اینکه بنشینم در را کاملا باز کردم و یک صندلی عقب تر و با فاصله نشستم (نمیدانم چرا اینجای کار احساس کردم که یک دختر جوان هستم و تنها بودن در یک محیط دربسته با نامحرم کاردرستی نیست!) فضای صمیمانه ای بر دیدار دو طرفه مان حاکم بود و بعد از چند دقیقه صحبت درباره حمایت از آزادی بیان و اینترنت آزاد و این موضوعات، که ظاهرا مقدمه و پیش گفتاری بود تا به اصل مطلب برسد، رسیدیم به موضوع ملاقات که انگار یکی از پست های وبلاگ بنده بود. روی یک مانیتور شروع کردند به توضیح مسئله که چیز چندانی متوجه نشدم.

ظاهرا موضوع از این قرار بود که من یک پست اینستاگرامی را در وبلاگم منتشر کرده بودم و طوری که آقای مدیر توضیح میداد کامنت های این پست که دیده هم نمیشدن و درون کدهای صفحه مخفی بودند اصل دردسر بودند و آقای مدیر روی صفحه، کامنت یکی از کاربران اینستاگرام که یک واژه خیلی زننده بود را به من نشان داد.

با بیدار شدن من از خواب دقیقا مشخص نشد که حضور بنده در دفتر مدیر بیان برای چه بود و آیا خودشان قصد تذکر به من و وبلاگم را داشتند یا از سوی شورای عالی فضای مجازی و پلیس فتا و دادستانی و امثالهم دستور گرفته بودند به بنده تذکر دهند!

خواب عجیبی بود...

۳۱ نظر ۲۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۹:۵۵
آقای سین
میگه مامان آب ماهی رو عوض کن! دیروز یه کپسول (آموکسی سیلین) انداختم تو تُنگش و امروزم نوشابه!
ماهی قرمز عیدمون هنوز زنده است و رکورد زنده موندن ماهی عید رو توی خونه ما به خودش اختصاص داده. تا جایی که یادم میاد به ندرت ماهی قرمز توی خونه ما تا سیزده بدر دوام می آورد.
ماهی پارسال تا ۲۵ فروردین زنده بود و توسط همین برادر ارجمند با یک قرص ترور شد و امسالم با وجود تاکید فراوان و هشدارهای مادر باز این بشر از نبود ما توی خونه سوءاستفاده کرده و اقدام به ترور کرده که خوشبختانه ناکام بوده...


۲۷ نظر ۱۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۰:۴۵
آقای سین

یک جایی هم هست که عاشق مطمئن میشود دیگر همه چیز تمام شده است اما نمیخواهد حقیقت را بپذیرد! نمیخواهد قبول کند که در انتخاب خود اشتباه کرده یا اینکه انتخاب او بر اثر زمان تغییر کرده است.

۲۹ نظر ۰۸ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۳:۳۰
آقای سین

پوششی ضخیم انباشته از کاه، پشم یا پوشال که بر پشت ستور* می‌نهند برای نشستن یا بار نهادن.

* ستور: چهارپا، حیوان بارکش

۰۵ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۱:۳۷
آقای سین
آقای سین

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی!

پیام های کوتاه
  • ۲۵ خرداد ۹۶ , ۲۲:۳۲
    علی