آقای سین

مختصری از احوالات آقای سین...

آقای سین

مختصری از احوالات آقای سین...

دوس دارم یه کفتر عاشقی پیدا بشه با هم پر بزنیم بریم تا بین الحرمین در حضور خانواده و چندتا از دوستان یه خطبه عقدی و بعدم خونمون مهمونی بدون گناهی و بعدم شروع زندگی...


+ به ایده آل ها و اعتقادات دیگران احترام بگذاریم

+ از اتاق فرمان اشاره میکنن که آرزو بر جوانان عیب نیست :)

۲۰ نظر ۲۷ بهمن ۹۶ ، ۲۲:۵۷
آقای سین

از عموم کاربران شجاع و ملت بلاگر و غیر بلاگر خواننده این تارنما تقاضا می شود در عاشق شدن خود دقت لازم را به کار بندند. بسیاری از افراد هستند که نه تنها لیاقت داشتن شما، بلکه به هیچ وجه ارزش مهر و محبت شما را هم ندارند و به همین سبب خواهشمند است قبل از هرگونه خرج کردن احساس برای افراد نسبت به سنجش لیاقت آنها اقدامات لازم را انجام داده تا همیشه در زندگی خود موفق باشید.

+ این بیانیه صرفا به علت مشاهدات نویسنده در فضای مجازی و واقعی صادر شده و به هیچ وجه جنبه شخصی ندارد!

۲۲ نظر ۱۶ بهمن ۹۶ ، ۱۹:۵۸
آقای سین

همیشه درک این موضوع که بعضی از بچه ها از اول ترم شروع به درس خواندن میکردند برایم سخت بود و چون خودم معمولا آخر ترم و شب امتحان درس میخواندم و نمره هایم هم تفاوت چندانی با آن دوستانی که عرض کردم، نداشت. تا اینکه این ترمی که گذشت (و به علت مشکلات عدیده چندان موفق به حضور در کلاس ها هم نشده بودم) چند روز قبل از شروع امتحانات برادر ارجمند تصادف نمودند و اینجانب مجبور شدم تهران را درست چند روز مانده به امتحانات بدرود بگویم و راهی خانه شوم. خلاصه همه چیز دست به دست هم داد تا شب امتحان را هم در اتوبوس سپری کنم و عملا هیچ فرصتی باقی نماند و این ترم را به فجیع ترین حالت ممکن به پایان رساندم.
حجم بعضی درس های دوره کارشناسی ارشد به قدریست که یک شب امتحان برای جمع کردنشان کافی نیست. از این رو تصمیم گرفته ایم (از امروز که انتخاب واحد کردیم که نه) از روزهای آتی شروع به درس خواندن کرده تا در ترم جاری مشکلات ترم قبلی تکرار نشوند و این مهم را اینجا ثبت کردیم تا تذکری شود برای خودمان و شاید برای دوستانی در آینده...

۱۲ نظر ۱۲ بهمن ۹۶ ، ۲۳:۳۷
آقای سین

آبسردکن اتوبوس که معرف حضورتان هست؟؟ همین میله بدقواره کجی که آب از آن خارج می شود!! از شدت تشنگی بیدار شدیم و به کوله حمله ور، لیوانمان را پیدا کرده و به آبسرد کن پناه بردیم، اما ای دل غافل که آب از لوله آبسرد کن با سرعت نور بیرون می آمد و همین که دست بر دکمه مبارکش میگذاشتیم آب به ته لیوان می خورد و با همان سرعتی که عرض کردم توی صورتمان میپاشید...  اطراف را نگاه کردیم ببینیم کسی در حال فیلمبرداری نباشد، که عین صحنه های دوربین مخفی میماند! بجز دخترکی هندزفری به گوش که با یک حالتی که حواسم به تو نیست اصلا داشت میخندید به ما! بقیه مسافران در خواب غفلت فرو رفته بودند و کسی نبود. با هزار زحمت چند ته لیوان (ته پیک) آب نصیبمان شد و از مرگ حتمی نجات پیدا کردیم.

۱۶ نظر ۲۷ دی ۹۶ ، ۱۳:۰۰
آقای سین

حمل بر خودستایی نباشد از ناسا پیشنهاد کار دارم. ظاهرا میخواهند روی سطح ماه یک سری حفاری و اکتشاف انجام دهند برای پیدا کردن نفت و برای این کار بنده را انتخاب کرده اند.


اطلاعات بیشتر با کلیک بر روی: #حسین_عطایی

+جرقه این متن با خواندن این پست زده شد.

۲۰ نظر ۱۸ دی ۹۶ ، ۲۱:۴۷
آقای سین

هم اتاقیای ترسو دیشب که نذاشتن بخوابم و الان هم همه فرار کردن رفتن و تنها موندم. بالاخره که چی؟ یک روز میمیریم هممون، چه فرقی میکنه واقعا؟ حالا یا بر اثر زلزله یا از آلودگی هوا...

داشتم فکر میکردم نبودنم برای کی مهمه؟ مادرم، و شاید پدر و برادرام... :)


یلداتون پر از دانه های سرخ انار!

۱۳ نظر ۳۰ آذر ۹۶ ، ۱۹:۵۵
آقای سین

به تو که میرسم دوباره لبخندی روی لبم پیدا می شود و دور از چشم دیگران در آغوش تو گم می شوم. سرم را آرام به تو تکیه میدهم و تمام خستگی هایم را برای لحظاتی فراموش میکنم! این همه دیدار اجباری آنقدر مرا به تو وابسته کرده که زود به زود دلم برایت تنگ میشود.

راستش را بخواهی تا همین چند وقت پیش اصلا چشم دیدنت را نداشتم و به تو که میرسیدم تمام بدبختی ها و سختی های عالم به یادم می آمد و سعی میکردم تا می توانم از تو دوری کنم اما کار دنیا اینچنین است و هیچ کس از روز بعد خود خبر ندارد. شاید روزی عاشق چیزی بشویم که تا دیروز از آن متنفر بودیم. چیزی که مهم است این است که الان با تو حال خوبی دارم. وقتی پیش تو هستم دیگر احساس بدی ندارم و دیگر مثل قبل نیستم، که تمام شب را بیدار باشم و خوابم نبرد، ساعت ها سرم را روی پشتی صندلی هایت تکیه میدهم و میخوابم! هرچند بعضی از این راننده ها با تو بدرفتاری میکنند و تو را از چاله و دست اندازی های راه عبور میدهند و با تکان هایی که میخوری خوابیدن را سخت میکنی اما من دیگر عادت کرده ام به این وضع و گله و شکایتی از تو ندارم.

۱۲ نظر ۲۰ آذر ۹۶ ، ۲۳:۰۰
آقای سین

چندی پیش در بوفه دانشگاه امیرکبیر با یکی از دوستان نشسته بودیم که بحث به فعالیت های دانشگاه رسید. می گفت دوستان فعال دانشجویی چه تلاش ها که نمی کنند تا این بوفه را مختلط کنند! جای ساعت ها و بلکه ماه ها تحقیق جامعه شناسانه دارد که چگونه می شود سطح دغدغه مندی دانشجویان از 16 آذر سال 32 تا امروز به مطالبه بوفه مختلط تقلیل یافته است.


- عذر تقصیر بخاطر 55 روز دوری از بیان و بیانی های عزیز.

- تشکر از همه دوستانی که کامنت گذاشتن و حالمو پرسیدن بخصوص آقای دچار.

۱۶ نظر ۱۶ آذر ۹۶ ، ۱۱:۴۲
آقای سین

تحول دل‌ها در اربعین علامت این است که «خبری در راه است».  اگر همۀ دل‌ها در جهتِ یک امر الهی متحول شود، این علامت نصرت خداست. چون تبلیغات نمی‌تواند این همه اثر بگذارد. ساده‌ترین تحلیل این است که «پیاده‌روی اربعین، رزمایشی برای لشکریان امام زمان(ع) است»

  

علیرضا پناهیان


۱۰ نظر ۲۰ مهر ۹۶ ، ۰۵:۰۱
آقای سین

شهر جدید
دانشگاه جدید

و زنــدگــی جدید ...

به توکل نام اعظمت بسم الله الرحمن الرحیم


+ با کلیک و یا لمس لینک های زیر آقای سین را در تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید.
t.me/mr_3in

instagram.com/mr_3in


۱۹ نظر ۰۱ مهر ۹۶ ، ۱۲:۴۹
آقای سین
آقای سین

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی!

پیام های کوتاه
  • ۲۵ خرداد ۹۶ , ۲۲:۳۲
    علی