آقای سین

مختصری از احوالات آقای سین...

آقای سین

مختصری از احوالات آقای سین...

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اتوبوس» ثبت شده است

طوری دانشجو باشید که اگر بعد از ۲ سال رفتید دانشگاه از حراست جلوی در تا کارمندان دانشگاه  شما را به اسم و فامیل بشناسند.

بعد از یک سال و سه - چهار ماه به رفیق جان جانانمان حضرت شاهچراغ سر زدیم. خلاصه شما مثل ما بی معرفت نباشید و زود به زود به دیدار رفقایتان بروید.


+ توی اتوبوس شیراز - دزفول یک نفر بود که دائم با گوشیش بلاگ ها مختلف رو انگار میخوند و نظر میداد. (نه این که توی گوشی ملت سرک بکشم اصلا، فقط اینکه یه ردیف جلوتر و توی قسمت روبروی من بود و زوم کردنای روی صفحات مختلف که بعد از چند ثانیه نور سفید گوشی لود میشدن مشخص بود که دائم داشت وب مرور میکرد و کامنت میذاشت) خواستم ازش بپرسم شما هم بلاگر هستین؟ ولی خب فکر کردم ممکنه فکر بدی کنه ولی الان که اومدم خونه احساس میکنم باید ازش می پرسیدم. 

۱۶ نظر ۱۹ آذر ۹۷ ، ۱۹:۱۳
آقای سین

به تو که میرسم دوباره لبخندی روی لبم پیدا می شود و دور از چشم دیگران در آغوش تو گم می شوم. سرم را آرام به تو تکیه میدهم و تمام خستگی هایم را برای لحظاتی فراموش میکنم! این همه دیدار اجباری آنقدر مرا به تو وابسته کرده که زود به زود دلم برایت تنگ میشود.

راستش را بخواهی تا همین چند وقت پیش اصلا چشم دیدنت را نداشتم و به تو که میرسیدم تمام بدبختی ها و سختی های عالم به یادم می آمد و سعی میکردم تا می توانم از تو دوری کنم اما کار دنیا اینچنین است و هیچ کس از روز بعد خود خبر ندارد. شاید روزی عاشق چیزی بشویم که تا دیروز از آن متنفر بودیم. چیزی که مهم است این است که الان با تو حال خوبی دارم. وقتی پیش تو هستم دیگر احساس بدی ندارم و دیگر مثل قبل نیستم، که تمام شب را بیدار باشم و خوابم نبرد، ساعت ها سرم را روی پشتی صندلی هایت تکیه میدهم و میخوابم! هرچند بعضی از این راننده ها با تو بدرفتاری میکنند و تو را از چاله و دست اندازی های راه عبور میدهند و با تکان هایی که میخوری خوابیدن را سخت میکنی اما من دیگر عادت کرده ام به این وضع و گله و شکایتی از تو ندارم.

۱۲ نظر ۲۰ آذر ۹۶ ، ۲۳:۰۰
آقای سین
آقای سین

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی!

پیام های کوتاه
  • ۲۵ خرداد ۹۶ , ۲۲:۳۲
    علی