آقای سین

مختصری از احوالات آقای سین...

آقای سین

مختصری از احوالات آقای سین...

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ازدواج» ثبت شده است

بله دیگه یا علی گفتیم و عشق آغاز شد. همسر آینده و همسفر مو پیدا کردم کسی که حرفمو میفهمه و خط فکریمون مثل همه، پدر و مادرهامون خیلی با هم رابطه ی خوبی دارن، پدر و مادرش منو دوس دارن، خودش قبولم داره و حتی باوجود بیکاری حاضر شد به من بله بگه!

شاید خیلی هاتون ازدواج بدون داشتن یه شغل مناسب رو قبول نداشته باشید اما من به این نتیجه رسیدم که آدم اگر فرد مناسبش (همون نیمه ی گمشده ای که میگن) رو پیدا کنه میتونه استارت کار رو بزنه! اگر همچین کسی رو دارید درنگ نکنید و برید خواستگاری، حتی اگر مطمئنید که تا چند سال آینده نمیتونید برید زیر یک سقف!

برای همه مجرداتون ازدواج و برای متاهل هاتون محکم تر شدن عشق و علاقه تون رو آرزو میکنم

۳۱ نظر ۲۰ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۴۰
آقای سین

با خبر شدم در ایامی که گذشت، دو مرتبه اقدام به خواستگاری کرده و از قضا جواب منفی هم گرفته ام بدون اینکه حتی خودم متوجه شوم! (به روح کیبورد قسم راست میگم)
خاله جان فرمودند: دختر فلانی خیلی دختر خوبیه و... ولی حیف از پدرش برات خواستگاریش کردم و گفت نه!!! (زیبا نیست؟)
دست گل بعدی را هم حضرت مادر به آب دادند.

خداروشکر خطر از بغل گوشمان گذشت وگرنه الان باید پست آقای سین و ازدواج یک دفعه ای را برایتان تایپ میکردم!

۲۵ نظر ۲۸ بهمن ۹۷ ، ۲۳:۰۶
آقای سین

البته روشن است که صرف اینکه کسی عاشق اربعین باشد دلیل بر این نمی شود که او همسر مناسبی باشد اما از معیار های حقیر برای یافتن همسر مناسب عشق و علاقه فرد مورد نظر و درک اهمیت اربعین به عنوان مهمترین حماسه عبادی سیاسی و معجزه زمان حاضر است.

۲۰ نظر ۰۱ آبان ۹۷ ، ۲۱:۴۱
آقای سین

دوس دارم یه کفتر عاشقی پیدا بشه با هم پر بزنیم بریم تا بین الحرمین در حضور خانواده و چندتا از دوستان یه خطبه عقدی و بعدم خونمون مهمونی بدون گناهی و بعدم شروع زندگی...


+ به ایده آل ها و اعتقادات دیگران احترام بگذاریم

+ از اتاق فرمان اشاره میکنن که آرزو بر جوانان عیب نیست :)

۲۰ نظر ۲۷ بهمن ۹۶ ، ۲۲:۵۷
آقای سین

کم کمک دارد گرد پیری روی زندگیمان مینشیند و ای دل غافل! که روزهای پر از انرژی و شور و نشاط و شادی و با ارزش زندگی یعنی همان جوانی دارد به آخر هایش نزدیک می شود و آقای سین قصه ی ما در خواب زمستانی فرو رفته است. این وسط عروسی های رگباری هم سن و سالان (بعضا کوچکتران) دوست و آشنا و فامیل هم بهانه ای شده است که از صبحگاهان تا پاسی از شب هر موقع در تیررس پدر و مادرِ جانان قرار میگرم با انواع و اقسام گزینه های روی میز و زیر میز و دمپایی و هر آنچه که با خود اندیشه کنند میتواند کارساز افتد حقیر را تهدید و ارعاب کنند که ما خواهان عروسی و جشن و نوه و ... هستیم و هرچه تلاش میکنم آنها را متقاعد سازم که شما فرزندان ذکور دیگری هم دارید که از قضا خواهان و مایل به ازدواج هم هستند اما مگر دست از سر در آستانه ی کچل شدن ما بر میدارند!

از حق نگذریم خواسته غیر معقولی هم ندارند و قصور تا حدودی از حقیر است که سال ها چون کبک سر در برف داشته ام...

به هر حال چند مدتی بود که در افکار خویش فرو رفته تا راه حل و علاجی برای وضع موجود بجوییم و این شد که از خواندن وب نوشته های دوستان محروم بودیم و از همین جا پوزش می طلبیم.

۱۸ نظر ۲۳ شهریور ۹۶ ، ۱۲:۵۳
آقای سین
آقای سین

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی!

پیام های کوتاه
  • ۲۵ خرداد ۹۶ , ۲۲:۳۲
    علی