آقای سین

مختصری از احوالات آقای سین...

آقای سین

مختصری از احوالات آقای سین...

دیروز برای آقای سین این افتخار ثبت شد که بیست و هفتمین سالروز ورودش به این دنیا با میلاد سرور و عزیز و محبوبش همزمان شود و چه دلیلی بهتر از این برای شوق و ذوق داشتن و خوشحالی کردن بعد از آن همه سختی و مصیبت که از اول سال به همشهریان و هم وطنان ما وارد شد و سبب ناراحتی شده بود.

امروز بعد از چند هفته فرصت کردم سری به وبلاگهاتون بزنم و با کلی پست و مطلب و اتفاق مواجه شدم که در همین مدت کوتاه نبودن من به بلاگستان اضافه شدن البته چون حجم مطالب زیاد بود و وقت تنگ تصمیم گرفتم بیشتر وقت بذارم برای خوندن و نشد کامنت بذارم براتون (آیکن شرمساری و خجالت و این حرفا)
۱۹ نظر ۰۲ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۰:۳۱
آقای سین
فکر میکنید چقدر آب لازم است تا یک یخچال را شناور کرده و با خود ببرد؟ یک خودرو یا تراکتور را چطور؟ یا یک ساختمان چند طبقه؟!!!
زندگی بدون آب و برق و تلفن و اینترنت را لحظه ای تصور کنید! حالا به تصورات خود مقدار زیادی گِل و لای هم اضافه کنید و خانه ای که نیست یا بخشی از آن تخریب شده است! و خانه هایی که اگر چه تخریب نشده است تا خرخره شان گِل بالا آمده و وسایلی که هر روز از آن ها استفاده میشده و حالا هیچ کدام قابل استفاده نیست!
ِحالا این وسط اگر خدایی نکرده عزیزی از خانواده یا فامیل و آشنا هم نباشد که...
بله شاید بگویید که روزهاست دارید عکس و فیلم های سیل را میبینید و همه اینها را درک میکنید اما من از صمیم قلب آرزو میکنم هرگز با سیل درگیر نشوید و تا زنده اید این حس و حال را تجربه نکنید.
۱۱ نظر ۲۱ فروردين ۹۸ ، ۲۱:۲۱
آقای سین

خوشبختانه از سیل جان سالم به در بردیم و اینجا کسی آسیب ندید و خسارت زیادی نداشتیم. اما امروز ظهر کنار رودخونه یه جنازه پیدا شد!

جنازه ای که احتمالا حتی استانی ما هم نیست و خدا میدونه اهل کدوم شهر هست و شاید خانواده اش هنوز خبری از وضعیتش ندارن... حوادث و بلاهای طبیعی ناراحت کننده هستند اما چه میشه کرد؟ زندگی همینه و هرکسی یه روزی به دنیا میاد و یه روزی هم از دنیا میریم. نکته ماجرا اینجاست که خیلی کم پیدا میشن آدم هایی که برای روز رفتن آماده باشن!

۵ نظر ۰۶ فروردين ۹۸ ، ۲۳:۳۲
آقای سین

اگر این وبلاگ به روز نشد دیگه بدونید که احتمالا ما رو سیل برده و خوراک کوسه های خلیج فارس شدیم. اما اگر زنده بودیم و اومدیم دوباره، براتون تعریف میکنم که پیامک های ستاد بحران چطور جلوی خسارت ها و تلفات سیل رو گرفت و ملتی رو نجات داد.

نصف ایران روی آب هست آقایون حیف نون تازه دارن پیامک میزنن!

۱۲ نظر ۰۵ فروردين ۹۸ ، ۱۴:۳۷
آقای سین

میگم پس اون یکی ماهیه کو؟

داداش کوچیکه میگه لواشک خورد و مرد!


راستی اگر کسی خواست از حسن بخاطر مزاحمت پیامکی شکایت کنه لطفا بگه منم بهش وکالت بدم چون خودم وقت ندارم برم دادسرا :)

۶ نظر ۰۲ فروردين ۹۸ ، ۲۳:۱۷
آقای سین

دیشب یکی از دوستان یک فایل صوتی با صدای خودش برای همه فرستاده بود و کلی حرفهای روحیه بخش با انرژی مثبت و این صحبتها، سال 98 رو برای خودش سال استقلال مالی نام گذاری کرده بود و از بقیه هم خواسته بود که یه اسم برای سال پیش رو در راستای اهداف و برنامه هاشون یه اسم انتخاب کنن.

ما هم برای اینکه دلش رو نشکنیم سال 98 رو برای خودمون سال «اشتغال و ازواج رنگین» نامگذاری کردیم. شما هم اگر دوست داشتید برای این سالتون یه اسم انتخاب کنید.

۱۱ نظر ۰۱ فروردين ۹۸ ، ۲۳:۰۸
آقای سین

سال نود و هفت هم رفت. و خیلی سال های دیگری که قبل از آن به پایان رسیده اند و یا در آینده تمام خواهند شد! عمر آدمی پر از سال و ماه و روزهاست که میتوان هر کدامش را در اوج خوشحالی و شادی زندگی کرد اما افسوس که آدمی بیشتر این روزها را از دست می دهد و عاجزانه منتظر رسیدن روزهایی می شود تا بهانه برای شادی اش فراهم شود! «هر روز که آدمی در آن گناه نکند عید است» و ای کاش همه این را در زندگی خود لمس میکردند!

البته نوروز و یا هر رسم و رسوم و مناسبتی دیگری که به شادی و نشاط و تحرک و پاکیزگی و... آدمی بیانجامد فرخنده و نیکوست و حرفم این است که چرا نباید روزهای دیگر سال را هم مثل عید زندگی کنیم؟

عید بزرگ شیعیان، میلاد مولا علی ع را به همه شما و روز پدر را به پدران عزیز تبریک عرض میکنم و همچنین پیشاپیش نوروز باستانی و سال نو شمسی را نیز تبریک میگویم و آرزو میکنم به سان صاایران هر روز بهتر از دیروز باشید.

۷ نظر ۲۹ اسفند ۹۷ ، ۱۸:۵۷
آقای سین

بیش از یک هفته از سرقت/مفقود شدن تلفن همراهم می گذرد! و تقریبا به نبود آن عادت کردم. تلفن همراه، همین دستگاه کوچک چند صد گرمی، چنان تغییراتی در زندگی ام ایجاد کرده بود که تنها الان و در نبودش میتوانم آن ها را درک کنم.
با اینکه روزهای اول برای ساده ترین کارها به مشکل میخوردم و مدام مزییت های آن جلوی چشمم می آمد اما حالا با گذشت زمان کم کم متوجه میشوم که چه حجمی از وقت من را پر کرده بود.
روزهای اول مدام در خانه دور خودم میچرخیدم و قدم میزدم و مثل کسی که از وقت مصرف موادش گذشته باشد بیقرار و ناشکیبا و پریشان بودم.

بدون شک خیلی زود سبک زندگی مدرن مرا مجبور به بازگرداندن این وسیله کوچک دوست داشتنی خواهد کرد اما میخواهم تلاش کنم تا روزهای بیشتری را، هرچند با سختی، بدون آن سر کنم. البته اینکه برای خرید تلفن همراه باید بخش قابل توجهی از پس اندازم را، (با این قیمت های سرسام آور و در این اوضاع افتضاح اقتصادی بنفش مایل به قهوه ای) خرج کنم هم در این موضوع بی تاثیر نیست!

۱۳ نظر ۱۷ اسفند ۹۷ ، ۲۳:۰۸
آقای سین
به نظر شما آقای سین بین گزینه های زیر کدام را انتخاب کند؟
اول - به عسلویه رفته و از یک نیروی کار صفر در پتروشیمی که تقریبا مرتبط با رشته تحصیلی اوست شروع به کار نماید و در همین حوزه ادامه تحصیل دهد.
دوم - به تهران آماده در یک بوت کمپ برنامه نویسی که در آن پذیرفته شده است مشغول شود و بعد از چند ماه به عنوان یک برنامه نویس وارد صنعت آی تی شود.

در کنار گزینه ی اول بدی آب و هوا و سختی کار در صنعت نفت و صنایع مرتبط و در کنار گزینه ی دوم متناسب نبودن روحیات آقای سین با زندگی در تهران را قرار دهید.
البته گزینه های دیگری هم دارم و لزوما مجبور به انتخاب یکی از این دو گزینه نیستم. لطفا با توجه به شناخت نسبی (نصف و نیمه ای) که از بنده دارید (برخی دوستان بیشتر) حقیر را راهنمایی کنید.
۱۸ نظر ۱۰ اسفند ۹۷ ، ۲۲:۵۳
آقای سین

شاید باورتان نشود اما همین الان که توی خیابان آزادی روی نیمکت کنار خیابان نشسته ام احساس آزادی خاصی در وجودم پیدا شده است به سمت میدان آزادی و برج آزادی که نگاه میکنم این احساس قوی تر میشود.

۱۵ نظر ۰۶ اسفند ۹۷ ، ۰۹:۲۰
آقای سین
آقای سین

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی!

پیام های کوتاه
  • ۲۵ خرداد ۹۶ , ۲۲:۳۲
    علی