آقای سین

مختصری از احوالات آقای سین...

آقای سین

مختصری از احوالات آقای سین...

کسی که استاتیک پاس نکرده باشد، مهندس نیست!

۱۶ نظر ۰۵ اسفند ۹۷ ، ۱۷:۴۷
آقای سین

با خبر شدم در ایامی که گذشت، دو مرتبه اقدام به خواستگاری کرده و از قضا جواب منفی هم گرفته ام بدون اینکه حتی خودم متوجه شوم! (به روح کیبورد قسم راست میگم)
خاله جان فرمودند: دختر فلانی خیلی دختر خوبیه و... ولی حیف از پدرش برات خواستگاریش کردم و گفت نه!!! (زیبا نیست؟)
دست گل بعدی را هم حضرت مادر به آب دادند.

خداروشکر خطر از بغل گوشمان گذشت وگرنه الان باید پست آقای سین و ازدواج یک دفعه ای را برایتان تایپ میکردم!

۲۵ نظر ۲۸ بهمن ۹۷ ، ۲۳:۰۶
آقای سین

فکر نمیکنم کسی پیدا شود ازدواج با اختلاف سنی بالا را تایید کند و بسیار پسندیده است برای جلوگیری از این امر قوانینی تصویب شود و علاوه بر آن با اطلاع رسانی و آگاهی بخشی از این ناهنجاری که چندان شایع هم نیست جلوگیری شود.

مهم تر از این موضوع بالا رفتن سن ازدواج است که متاسفانه با ترویج سبک زندگی ناپسند و وارداتی و کم رنگ شدن ارزش های اخلاقی و تشویق جوانان به زندگی مجردی صدمات بسیار زیادی به جامعه وارد کرده است. شاید شما بگویید که نوجوانان ما آماده ی پذیرش مسئولیت های همسری نیستند و ازدواج در سنین 15 تا 20 سال را رد کنید، اما چاره چیست؟ آیا فکر میکنید راه حل این موضوع به عقب انداختن ازدواج و ادامه دادن با همین سیستم ناکارآمد آموزش و پرورش است؟ یا اینکه به جای راه حل حضرات (سبک مغز که دانسته یا نادانسته از بیرون به آنها القا شده است) برای ممنوعیت ازدواج باید سیستم آموزشی را اصلاح و نوجوان و جوان را برای ازدواج آماده کرد؟


۱۳ نظر ۲۴ بهمن ۹۷ ، ۱۶:۱۷
آقای سین

نمیدانم چطور بنویسم، از آن پست هایی است که نوشتنش بسیار سخت است. مدام پاک میکنم و دوباره می نویسم، از همان بچگی حرف خداحافظی که می شد یک حال بدی به سراغم می آمد و به گمانم تا امروز سخت ترین کار برایم همین خداحافظی بوده باشد. اما چاره چیست؟ هر شروعی پایانی دارد و هر سلامی هم یک خداحافظی!

از همان ابتدا خیلی زود وابسته می شدم و دل کندن برایم مشکل بود، شاید اگر همین ضعفم را مدیریت می کردم بسیاری از مشکلات و سختی های زندگیم را تجربه نمیکردم. اگر یه روز خواستم وبلاگمو حذف کنم این متن رو بذارم برای پست آخر خوبه یا یه چیز دیگه بنویسم؟

۳۰ نظر ۱۴ بهمن ۹۷ ، ۱۴:۵۲
آقای سین
یک سال پیش همین روزها بود که اولین درآمد رسمی (در برابر انجام کار نه جایزه و هدیه و امثالهم) خود را کسب نمودم، هرچند مقدار آن ناچیز بود اما تاثیرات بسیاری در زندگی ام داشت و در پی آن درآمدهای دیگر و تجربه ی حس خوب پول درآوردن! حال با گذشت یکسال از اولین درآمد خود بر آن شدم تا سنت حسنه و واجب خمس را، هرچند با مبلغی اندک (که خرج نشده و در حسابمان باقی مانده بود) به جا آورم. باشد که قبول درگاه ایزدی واقع گردد.
۱۷ نظر ۰۹ بهمن ۹۷ ، ۱۴:۱۵
آقای سین
پول درآوردن یک حس خوب به آدم می دهد و باعث تقویت عزت نفس می شود. درآمد داشتن باعث از بین رفتن افکار منفی و مانع از این می شود که احساس بدرد نخور بودن کنید! مهم نیست درآمد شما چقدر باشد یا کار شما از لحاظ شان اجتماعی در چه مرتبه ای باشد، همین که شروع به پول درآوردن کنید احساس خوب به سراغ شما می آید.
اولین بار در چه سنی درآمد کسب کردید؟
۲۳ نظر ۰۲ بهمن ۹۷ ، ۱۱:۳۲
آقای سین

زمستان برای من سالهاست که شروع شده است، از همان روزی که فریب دیماه را خوردم زندگی ام یخ زد! چه ساده بودم که فکر میکردم به زمستان هم می شود دل بست. اما حالا خوب میدانم که پاییز که بگذرد دیگر امیدی نیست و باید منتظر بهار باشم. منتظر تولدی دوباره، نو شدن، سبز شدن و منتظر کسی که مرا برای رفتن صدا بزند.همین جا منتظر اردیبهشت مینشینم تا از راه برسد و همسفر مرا با خود بیاورد. مدت هاست هوای سفر به سرم زده است و منتظرم برف ها آب شوند.

۱۸ نظر ۱۱ دی ۹۷ ، ۱۶:۵۶
آقای سین

در خانواده ما روال کار به این صورت است که ما یک درخواستی را مطرح میکنیم و پدر و یا مادرم با قاطعیت میگویند نه!
هرچقدر عکس العمل ما آرام تر باشد آن درخواست  و کار سریع تر انجام می شود. (حتی اگر در جواب مخالفتشان سکوت کنیم، چند دقیقه بعد خودشان پیگیر خواسته ما می شوند) 
اما هرچقدر شدیدتر واکنش نشان دهیم آن درخواست دیرتر انجام میشود و در مواردی ممکن است اصلا انجام نشود!
(اکثر درخواست های برادرم معمولا بر اثر پرخاشگری رد میشوند)

آقای سین با استفاده از این تکنیک تاکنون به اکثر طرح ها و لوایح مورد نظر خود در خانواده جامه عمل پوشانده است.
۲۰ نظر ۲۷ آذر ۹۷ ، ۲۲:۲۰
آقای سین

طوری دانشجو باشید که اگر بعد از ۲ سال رفتید دانشگاه از حراست جلوی در تا کارمندان دانشگاه  شما را به اسم و فامیل بشناسند.

بعد از یک سال و سه - چهار ماه به رفیق جان جانانمان حضرت شاهچراغ سر زدیم. خلاصه شما مثل ما بی معرفت نباشید و زود به زود به دیدار رفقایتان بروید.


+ توی اتوبوس شیراز - دزفول یک نفر بود که دائم با گوشیش بلاگ ها مختلف رو انگار میخوند و نظر میداد. (نه این که توی گوشی ملت سرک بکشم اصلا، فقط اینکه یه ردیف جلوتر و توی قسمت روبروی من بود و زوم کردنای روی صفحات مختلف که بعد از چند ثانیه نور سفید گوشی لود میشدن مشخص بود که دائم داشت وب مرور میکرد و کامنت میذاشت) خواستم ازش بپرسم شما هم بلاگر هستین؟ ولی خب فکر کردم ممکنه فکر بدی کنه ولی الان که اومدم خونه احساس میکنم باید ازش می پرسیدم. 

۱۶ نظر ۱۹ آذر ۹۷ ، ۱۹:۱۳
آقای سین

فکر میکنم به وقت ترین انصراف* ممکن بود، حالا شاید با ذره ای تاخیر ولی شک ندارم این انصراف برای من شروعی تازه خواهد بود. شروع مسیری جدید، مسیری که به دور از قاعده و قانون های بی مصرفی که پیش از این برای خود ساخته بودم، قرار است مرا زودتر و راحت تر و با دستی پر به مقصد رساند.


* دیروز رفتم تهران از دانشگاه انصراف دادم، بعدش با یکی از دوستان کلی قدم زدیم توی انقلاب و چندتایی کتاب خریدیم و با روحی شاد و دلی آرام به خانه برگشتم.

۱۸ نظر ۱۲ آذر ۹۷ ، ۱۶:۲۴
آقای سین
آقای سین

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی!

پیام های کوتاه
  • ۲۵ خرداد ۹۶ , ۲۲:۳۲
    علی