آقای سین

مختصری از احوالات آقای سین...

آقای سین

مختصری از احوالات آقای سین...

چهره اش حدود هفتاد و خرده ای سال تحمل این دنیا را نشان میداد، با اینکه انگار زانوی راستش می لنگید اما سرحال و فرز راه میرفت و هنوز زمین گیر روزگار نشده بود. نزدیک شدم و سلام کردم، دستم را محکم فشار داد و به گرمی سلامم را پاسخ داد. لبخند واقعی اش گره های ابرو و چهره عبوس و کاملا جدی اش را در هم شکست و انرژی مثبت خیلی زیادی به من منتقل کرد...

توی خیابان نزدیک به خانه مان بودیم، تعارفش کردم تشکر کرد و گفت کاری دارد که باید به آن برسد هنوز چند دقیقه ای از رسیدن من به خانه نگذشته بود که صدای در آمد و با باز کردن در پیر مرد دوست داشتنی وارد خانه ما شد. گفت کارش به بعد از ظهر موکول شده و تصمیم گرفته است اینجا بی آید.

همه از آمدنش خوشحال شدیم و از شوخی هایش خوشحال تر...

۱۵ نظر ۲۲ دی ۹۵ ، ۲۰:۰۳
آقای سین

چندی پیش در وب قبلی خود مطلبی درباره مضرات و بدی های تلفن همراه نوشتم و بسی خرسند از خراب شدن تلفن همراهم تصمیم گرفتم که گوشی جدید نخریده و بدون آن زندگی متفاوتی را تجربه کنم. (به این دلیل که وقت بسیار زیادی از من می گرفت و تقریبا تاثیرات بسیار بدی روی کار و زندگی ام گذاشته بود)
روز های نخست از داشتن وقت اضافه ای که به سبب فقدان تلفن همراه در طول روز داشتم بسیار خرسند بودم و از آن به بهترین شکل (مطالعه، ورزش، خدمت به حضرت مادر و. . . ) استفاده می کردم، تا اینکه برای هماهنگ کردن مقدمات سفر خارج از کشور (عراقم خارج از کشور حساب می شود) با دوستان و استاد مجبور به استفاده از یک عدد تلفن همراه کوچکِ بی دردسر که تنها برقراری تماس و پیامک و استفاده از چراغ قوه ( چراغ قوه خیلی مهمه) با آن ممکن بود، شدم.
با اینکه تلفن همراه به زندگی اینجانب بازگشته بود اما تاثیر چندانی روی کارهای روزمره نداشت و کماکان از زندگی لذت برده و کلی وقت اضافه نیز برای کارهای مفید داشتم تا اینکه جناب پدر یک عدد تلفن همراه برای بنده خریداری نمودند و در عرض کمتر از یک هفته همه چیز از نو شروع شد...

۱۳ نظر ۲۱ دی ۹۵ ، ۱۱:۴۸
آقای سین

افزایش اشتغال

دانشگاه آزاد اسلامی

صادق زیبا کلام

کلید تدبیر

رفع تحریم ها


۱۲ نظر ۱۸ دی ۹۵ ، ۲۲:۳۳
آقای سین
صبح زود که بیدار شدم پدر و مادر در آشپزخانه مشغول صبحانه خوردن بودند و من با انرژی و صبح بخیر گویان به سمتشون رفتم و گفتم:
امروز یه روز عالیه برای خواستگاری...
اینقدر تعجب کرده بودند از این جمله که بدون هیچ عکس العملی همین جور منو نگاه می کردند برای مدتی...
از اونجایی که تقریبا حدود یک سالی هست که از خانواده اصرار و تهدید و فشار که وقت مزدوج شدن اینجانب رسیده است و از من انکار و تکذیب و فرار که هنوز نی نی هستم و آمادگی ازدواج ندارم، این جمله من را بعد از تعجب و حیرت نادیده گرفته و به صبحانه خوردن خود ادامه دادند!

و این گونه بود که در این لحظه به جای کت و شلوار دامادی با شلوار ورزشی در حال پست گذشتن هستم :)
۱۲ نظر ۱۶ دی ۹۵ ، ۱۹:۱۴
آقای سین

حاج آقا داشت از علمی بودن و دلیل داشتن احکام دینی میگفت و آب خوردن بعد از غذا رو مثال میزد، پیرمردی که صف جلویی بود به پیر مرد دیگه ای که بغل دستش بود گفت چی میگه؟ گفت: میگه آب نخورید!

۱۲ نظر ۱۴ دی ۹۵ ، ۲۱:۴۷
آقای سین

یک باب مدرسه ی شیک با تمام امکانات به همراه چند دبیر نمونه و 106 دانش آموز درس خوان و زرنگ به فروش می رسد!


بعید نیست در آینده ای نزدیک شاهد خرید و فروش ادارات، سازمان ها و وزارت خانه ها نیز باشیم.

۸ نظر ۱۳ دی ۹۵ ، ۱۰:۵۷
آقای سین

یا ایها الذین وبلاگرون و الوبلاگ گردون چرا از IE استفاده میکنید؟ با وجود بزرگوارانی چون کروم گوگل نژاد و موزیلای فایرفاکس عیب است از آی ئی لعنت الله علیه استفاده کرد...

همانا از IE دست بکشید تا رستگار شوید!

۶ نظر ۰۸ دی ۹۵ ، ۱۱:۵۳
آقای سین

هر کاری که با یاد خدا آغاز نشود بیهوده و محکوم به شکست است!

بعد از چندی دوری از وبلاگ نویسی دوباره عزم آن کردیم آغاز کنیم نوشتن را، باشد که رستگار شویم...

۱۱ نظر ۰۵ دی ۹۵ ، ۱۶:۱۵
آقای سین
آقای سین

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی!

پیام های کوتاه
  • ۲۵ خرداد ۹۶ , ۲۲:۳۲
    علی